معنی لک و پیس

فرهنگ فارسی هوشیار

لک و پیس

‎ (اسم) لکه هایی که در صورت و بدن انسان پیدا شود بهق بهک. توضیح باید دانست که لک و پیس بجز پیس و برص است، دارای لک و پیس: یک مرد کشیده و بلند با صورت لک و پیس وارد شده یکسره رفت پشت میز. . .


لک و لک

(اسم) آواز کفش کسی که را رود. یا لک و لک راه افتادن. با دست تهی روی بمقصدی آوردن بدون هدف.


لک و پیسی

(صفت) دارای لک و پیس مبهوق.

لغت نامه دهخدا

لک و پیس

لک و پیس. [ل َ ک ُ] (اِ مرکب، از اتباع) بهق. (و آن غیر پیس یعنی غیر برص است).


لک و لک

لک و لک. [ل ِک ْ ک ُ ل ِ] (اِ صوت) حکایت آواز و صوت کفش آنکه آهسته و پیوسته رود.
- لک و لک افتادن، به این در و آن در یا لک و لک راه افتادن. یا لک ولک توی عالم و دنیا راه افتادن. بی سبب و غرض و فایدتی با دست تهی روی به قصدی آوردن: لک و لک راه افتاده ای که چه ؟


لک و پیسی

لک و پیسی. [ل َ ک ُ] (ص نسبی مرکب) دارای لک و پیس. مبهوق. که لک و پیس دارد.


پیس

پیس. (اِ) پیست. پیسی. (زمخشری). لکها که بربدن افتد. برص. (خلاص). علتی که آنرا بعربی برص خوانند. (برهان). برصاء. ابرص. (بحر الجواهر) (تاج المصادر). بیاض یظهر فی ظاهرالبدن و یغور و یکون فی سایرالاعضاء حتی یصیرلون البدن کله ابیض و یقال لهذاالنوع المنتشر. (بحر الجواهر ذیل برص). || (ص) مبروص، یعنی کسی که بر اندامش داغهای سپید پیدا شده باشد. (غیاث):
تو بر نصیحت آن پیس جاهل پیشین
شدستی از شرف مردمی بسوی پسی.
ناصرخسرو.
در ملک تو بسنده نکردند بندگی
نمرود پشه خورده و فرعون پیس لنگ.
سوزنی.
از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ
آن همچو شیر گنده دهان، پیس چون پلنگ.
سوزنی.
ماخولیا گرفته و مصروع و گنده مغز
زرداب خورده چون عسلی پیس چون زنار.
سوزنی.
چه قدر آورد بنده ٔ حوردیس
که زیر قبا دارداندام پیس.
سعدی.
|| پیس مرد. بد مرد. (آنندراج): و بسیار خلق پیش او گرد شدند چیزی لنگان و چیزی پیسان. (دیاتسارون ص 124).
ای آنکه صفات تو بود تابع ذات
بر پیسی ذات تو گواه است صفات
فرمود نبی که آل من نبود پیس
ای سید پیس بر محمد صلوات.
باقر کاشی (آنندراج).
|| ابلق و دورنگ. خالدار و دورنگ و سیاه و سفید که ابلق و ابلک باشد. (آنندراج). خلنگ. پیسه: گاو پیس، که نشان سفید دارد:
اینهمه سرها مثال گاو پیس
دوک نطق اندر ملل باریک ریس.
مولوی.
|| سفید که نقیض سیاه باشد. || کنایه از مردم خسیس و رذل. (برهان). || (اِ) خرمای ابوجهل و آن نباتی است که از پوست آن رسن تابند. پیش.


لک لک

لک لک. [ل ُ ل ُ] (ع ص، اِ) شتر کوتاه سطبر درشت اندام. (منتهی الارب).

لک لک. [ل َ ل َ] (اِخ) نام ده کوچکی از بخش حومه ٔ شهرستان ساوه و دارای 20 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

گویش مازندرانی

پیس

چروک و چین لباس و پیشانی، بیماری برص و لک های روی پوست

فرهنگ عمید

پیس

کسی که به بیماری برص مبتلا شده و پوست بدنش دارای لکه‌های سفید باشد: چه قدر آوَرَد بندۀ حوردیس / که زیر قبا دارد اندام پیس (سعدی۱: ۱۴۲)،

تعبیر خواب

لک لک

دیدن لک لک به خواب، دلیل بر زنی است بی آزار و عاقبت اندیش و با حسب و نسب. اگر بیند لک ککی داشت، با چنین کسی صحبت دارد. اگر دید لک لکی بر بام خانه او نشست، دلیل است مهتری به خانه او آید. اگر بیند لک لک را بکشت. دلیل که دشمن را بکشد. - محمد بن سیرین

دیدن لک لک درخواب چهاروجه است.
اول: مردی دهقان.
دوم: پادشاهی ضعیف و ناتوان.
سوم: پاسبان.
چهارم: غریبی و درویشی (شخص غریب وفقیر).
یوسف نبی علیه السلام می فرماید:
دیدن لک لک وکلنگ و مرغان دیگر نعمت حلال است
- امام جعفر صادق علیه السلام

معادل ابجد

لک و پیس

128

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری